انشایی در مورد ضرب المثل هرکه بامش بیش برفش بیشتر
پیغام مدیر :
به وبلاگ بانک سوالات هفتم خوش امدید.لحظات خوبی برای شما ارزومندم برای ارتباط با ما و هرگونه سوال و مشکلی داشتید میتوانید از طریق تلگرام با ما در ارتباط باشید ایدی تلگرام:telegram.me/amirhack125
بازدید : 51270
نویسنده : امیررضا رنجبر

به نام خدا

موضوع :  تحقیق درباره هر که بامش بیش برفش بیشتر

تهیه و تنظیم :amirreza ranjbar

هر که بامش بیش برفش بیشتر

این مطلب در باره افرادی گفنه می شود که هر چه بیشتر سرمایه داشته باشند به همان نسبت حرص و طمع وگرفتاری و درد سری بیشتری دارند ولی افراد بی مایه لقمه ای نان می خورند وبیخیال از همه چیزی دنیا ، بدون دغدغه به زندگی راحتی خود ادامه می دهند.

 

بارها این جمله را شنیده‌ایم "هر که بامش بیش، برفش بیشتر" این جمله دارای پیام‌های فراوانی برای ماست که چگونه توشه سفر خود را ببندیم تا موقعی که می‌خواهیم حساب آن را پس دهیم کمتر وقت بگیرد.

 

یکی از نعمت‌هایی که خداوند به برخی از افراد داده ثروت و دارایی است که می‌تواند اسباب عذاب و گرفتاری برای انسان باشد و هر انسانی می‌تواند این ثروت و مال را در راه‌های مختلف خرج کند اما آنچه مهم است این است که خداوند روزی درباره همین دارایی‌ها از ما حساب پس می‌گیرد.

 

یکی از پادشاهان عمرش به سر آمد و دار فانی را بدرود گفت و به سوی عالم باقی شتافت چون وارث و جانشینی نداشت وصیت کرد.بامداد نخستین روز پس از مرگش اولین کسی که از دروازه ی شهر در آید تاج شاهی را بر سر وی نهند و کلیه ی اختیارات مملکت را به او واگذار کنند.

اتفاقا فردای آن روز؛اولین فردی که وارد شهر شد گدائی بود که در همه ی عمر مقداری پول اندوخته و لباسی کهنه و پاره که وصله بر وصله بود به تن داشت.

ارکان دولت و بزرگان وصیت شاه را به جای آوردند و کلیه خزائن و گنجینه ها به او تقدیم داشتند و او را از خاک مذلت بر داشتند و به تخت عزت و قدرت نشاندند.پس از مدتی که درویش به مملکتداری مشغول بود.به تدریج ...

بعضی از امرای دولت سر از اطاعت و فرمانبرداری وی پیچیدند و پادشاهان ممالک همسایه نیز از هر طرف به کشور او تاختند.درویش به مقاومت برخاست و چون دشمنان تعدادشان زیادتر و قوی تر بود به ناچار شکست خورد و بعضی از نواحی و برخی از شهرها از دست وی بدر رفت. درویش از این جهت خسته خاطر و آرزده دل گشت.

 

در این هنگام یکی از دوستان سابقش که در حال درویشی رفیق سیر و سفر او بود به آن شهر وارد شد و یار جانی و برادر ایمانی خود را در چنان مقام و مرتبه دید به نزدش شتافت و پس از ادای احترام و تبریک و درود و سلام گفت ای رفیق شفیق شکر خدای را که گلت از خار برآمد و خار از پایت بدر آمد.بخت بلندت یاوری کرد و اقبال و سعادت رهبری؛تا بدین پایه رسیدی!

درویش پادشاه شده گفت:ای یار عزیز در عوض تبریک؛تسلیت گوی آن دم که تو دیدی غم نانی داشتم و امروز تشویش جهانی!

 

رنج خاطر و غم و غصه ام امروز در این مقام و مرتبه صدها برابر آن زمان و دورانی است که به اتفاق به گدائی مشغول بودیم و روزگار می گذراندی .

 

 

 

 

 

                                                              



:: موضوعات مرتبط: فارسی هفتم , ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
اوا در تاریخ : 1395/12/9/1 - - گفته است :
عالیییییییییییییییی بوددددددددددددددددددد مرسی من که یلی خوشم اومد

<-CommentGAvator->
صبا در تاریخ : 1395/10/26/7 - - گفته است :
خوب بود ممنون

<-CommentGAvator->
حسین شاهرخی در تاریخ : 1395/10/25/6 - - گفته است :
بسیار عالی

<-CommentGAvator->
Reeeezea در تاریخ : 1395/9/28/7 - - گفته است :
تکرارییسیییسییییییی

<-CommentGAvator->
مهسا در تاریخ : 1395/9/12/5 - - گفته است :
عالی بود خیلی خوبه به درد من که خیلی خورد خیلی ممنون

<-CommentGAvator->
يه همكلاسي در تاریخ : 1395/8/30/7 - - گفته است :
نميدونم چرا اصلا ادامه مطلب نداشت

<-CommentGAvator->
السا جون در تاریخ : 1395/8/29/6 - - گفته است :
عالی بود معلم انشای ما خیلی اسکله:):):):):):):):):)}; -

<-CommentGAvator->
asma در تاریخ : 1395/8/27/4 - - گفته است :
بد نبود ولی طولانی وتکراری بود

<-CommentGAvator->
کمند در تاریخ : 1395/8/23/7 - - گفته است :
خوب بود

<-CommentGAvator->
زری در تاریخ : 1395/3/9/7 - - گفته است :
: *


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: